Lilypie Pregnancy tickers

Saturday, July 31, 2010

از مسمویت غذایی تا کوچولوی 2 ماهه!

از گرمای شدید تیر ماه امسال شروع شد.
حول و حوش 19 و 20 تیر، بهانه شد که خانم پر و آقای ام.ام رفتند مهمونی و خلاصه غذای اونجا ، تو اون گرمای وحشتناک اذیتش کرده و مسموم شده...
کلی دوا و درمون و آنتی بیوتیک خورد و بعدش طبق معمول گفتیم آنتی بیوتیک معده اش رو اذیتش کرده و یه سری "پنتاپرازول" و "امپرازول" خورد بعدش پرهیز غذایی و کلی دستور العمل های مادرانه از طرف مادر گرانمایه داده شد.


حالا نگو کوچولو تو دل مامانش داشته کلی ورجه وورجه می کرده و ما همه بی خبر از همه جا،تو خماری بودیم و هی رژیم های جور واجور به پریسای بدبخت می دادیم و کلأ علف خوارش کردیم!!!
حالا خوب شد قبل از اینکه سوء تغذیه بگیره رفت آزمایش داد، بعد هم تو مطب دکتر ، خبردار شده که بله!

جالب ِ که  خانم دکتر به پر گفته : بذار ببینم... آره ... مبارکه، شما بارداری... قلبش هم داره میزنه ...
همین موقع هم پرگفته : قلب؟!!! مگه چند وقتشه...؟!؟!!!
بعد هم کلی از شنیدن صدای قلب کوچولوی 2 ماهه هیجان زده شده و گریه و خنده !


خُب... 2 ماهش رفت و خدا رو شکر به خیر گذشت...حالا از الان برنامه ریزی و روزشماری می کنیم تا کوچولوی ما ، به امید خدا، سالم و سرحال چشم ما رو روشن کنه!
حال من و مادر و پدر هم که اصلا قابل گفتن نیست! یه جورایی تو هوا ام! نمی دونم کی می یام رو زمین .
جالبه که تو همین 3 - 4 روزه خانم پر بدجوری به کوچولو عادت کرده و میگه نمی دونه تا قبل از این چه جوری زنده بوده و تازه زندگی واسش مفهوم پیدا کرده !
قربونش برم که هنوز نیومده دیوونش شدم !





عزیز و نازنینم توی راهه!


 سلام!
نمی تونم باور کنم! امروز ، ۴ مرداد، ساعت ١٨:١٠ خبر رسید که کوچولوی ما تو راهه! یه کوچولوی ٧ هفته ای...!
تمام وجودم پر از یه حس غریب ِ! این عزیز ِ کوچولو بالاخره چشم ما رو روشن کرد!
از الان تا همیشه قربونش برم!!!!!! فداش بشم
!